زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شب عاشورا
بیش از دمی که در دل صحرا ببینمت بـگـذار امـشـبی تک و تنـهـا بـبـیـنمت از هم گـسـسـته رشته عـمر مرا غمت مـگـذار بـیکـفـن شـبِ فـردا ببـیـنـمت گفتی که خواب دیدی و نیزهنشین شدی آیـا سـزات ایـن هـمـه بــالا بـبـیـنـمـت داری نـگــاه جـانـب گــودال مـیکـنی در قـتـلـگـاه تـشـنـه لـب آیـا ببـیـنـمـت از کـودکی مصیبت و غم دیدهام، ولی بـایـد تو را مـصـیبت عـظـمی ببـینمت |